تعطیل کردن، متوقف کردن کار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدت زمان ایست، مدت زمان متوقف
از جا کندگی، برداشت لایه رو، پیاده نمودن قالب، تراش لایه رو، روبازه، روتراشی، زدودگی، عریان شدگی، قالببرداری، کندگی
آزمایش زدودگی، آزمایش زدودن
استهلاک سازهای
سفت کردن حفرهها بعد از پرکردن، سفت کوبیدن
تخته کوبه
میل، میله کوبش، میله کوبیدن
غلتک پاچه بزی، غلتک فرورونده
غلتک پاچه بزی
دو ریپر پهلوی هم
مود ضربهای