جهت داشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرایش، توجیه، جهتیابی
متمایل
نمونه جهتمند، نمونه سودار
تخته با رشتههای جهتدار
تخته تراشه جهتدار
توجیه مطلق
فعالیت گرا
سمت زاویهای
آرماتور به جهت گیری قطری
توجیه نسبی تجربی
رویدادگرا