تحمل کردن، تحمیل کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغییر شکل اعمال شده، تغییر شکل تحمیل شده
بار اعمال شده، بار وارده
بار مرده اضافی
سربار
سربار بهرهبرداری