سرد کشیدن و مضرس کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرد پیچاندن، سرد تابیدن
کار سرد
سردکارکردن، سردکاری، عملیات سرد
آزمایش خمشی به طریقه سرد
خط اتصال سرد
آسفالت سرد
بتن هوای سرد
فولاد سردکار شده
معادلۀ کولبروک
انهدام، تخریب، خرابی، ریزش، فرو ریختن، فروریختگی، فروریختن
فرو ریختن، فرو ریزش، انهدام
طراحی فروریختگی، طرح به فروریختن
بار فروریختگی
مکانیزم خرابی، مکانیزم شکست
مد فروریختگی