پیش رفتن، راندن، فروکوبیدن، کوبش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راه انداز (سرعت متغیر)
سرکوبنده
لوله حفاری
کفشک کوبش
شمعکوبیده، شمعکوبیده شده، شمعکوبیده، شمعکوبشی
چاه رانشی، چاه فشاری
راننده
رفتار راننده
خصوصیات راننده
کنش راننده
عکسالعمل راننده، واکنش راننده