نالازم، بیمعنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تا جایی که
تابش آفتاب، تشعشع گرمایی خورشید
انحلال ناپذیر
رسوب غیر محلولی
باقیمانده نامحلول، پسماند نامحلول
باقی مانده نامحلول
باقیمانده نامحلول
بازبینی، بازرسی، نظارت، وارسی بازرسی
بازرسی
اتاقک بازدید
دالان بازدید، دالان بازرسی، راهروی بازدید، گالری بازدید