سد آبیاری، سد مخزنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخزن کوچک روستایی
آبگیر، آبگیری
آغشتن، آلودن
تکرر تحمیلی، تواتر موثر
شایسته
زمین آمادهسازی شده
بهبود، بهسازی، پیشرفت
بیهوده
تکانه، جهش، ضربه، ضربهای
پمپ ضربهای، تلمبه ضربهای
بار ضربهای