آهک هیدراته، آهک آبدیده، آهک شکفته، کلسیم هیدروکسید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبپوشی، آبش، آبگیری، ترکیب با آب، جذب آب، هیدراتاسیون، هیدراته شدن، هیدراته کردن، هیدراسیون
هیدارته شدن، آبگیری
محصولات هیدارته شدن، هیدراتها
آب لازم برای آبش
هیدراتور
آبی، هیدرولیک، هیدرولیکی
چسباننده هیدرولیک
مواد چسبنده هیدرولیکی
اشترک
اتصال هیدرولیکی
سیمان آببند، سیمان آبی، سیمان هیدرولیکی