آبروی معلق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تند باد، توفن، گردباد
کلبه
المان مختلط
تیرورق دوگانه
آهک آبدیده، آهک شکفته، آهک هیدراته
شیر آتش نشانی
آبپوشیدن، آبدار کردن، آبیدن، جسم مرکب آبدار، فاصله گذاری شیرهای آتش نشانی، فاصلهبندی شیرهای آتش نشانی
آبدار، آبیده
سیمان هیدرات شده
آهک آبدیده، آهک شکفته، آهک شکفته (هیدراته)، آهک کشته، آهک هیدراته، شیر آهک
آهک هیدراته