برقرار کردن، بنا کردن، قرار دادن، به وجود آوردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ایجاد جریان، تشکیل جریان
بر آورد کردن، برآورد، تخمین، تخمین زدن
حجم تخمینی
برآورد، تخمین
ارزیاب، برآوردکننده
خوری، کشندانی
دهانه، شارگاه، کشندان، مصب
تالاب
کندهکاری
اترینجیت
آبسنج