بقا، حفاظت، حفظ، صرفه جویی، نگهداری، نیکداشت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معادله اصل بقا، معادله بقا
بقای ممنتم زاویهای
بقای انرژی
بقای ممنتم خطی
بقای جرم
انبارش، مخزن ذخیره
مخزن ذخیره
ذخیره ساز، محافظ، محافظه کار، محافظه کارانه
نیروی کنسرواتیو، نیروی محافظ
سیستم بسته، سیستم پایستار، سیستم کنسراتیو
قابل توجه