درزکور، نیمدرز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متمرکز کردن
غلیظ، متمرکز
نیروی متمرکز
بار خطی متمرکز
بار تک، بار متراکم، بار متمرکز، بار مجزا، تک بار
لنگر متمرکز
بار تک، بار موضعی، بار متراکم
تمرکز، غلظت
غلظت
زمان تمرکز
هم مرکز، همگرا