بارش آستان، بارش حد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبچکان، تنگنا، گلو، گلوگاه
گلوی جوش
عرض گلو، عرض گلوگاه
گلوگاه
گاز
کنترل
شیر گلویی
از میان
پل با راه عبور از میان، پل عبور از میان
شاهراه عبوری
حرکت عبوری