از دید استاتیکی معین، ایستایی معین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از لحاظ ایستایی نامعین، استاتیکی نامعین، ایستایی نامعین، نامعین از لحاظ ایستایی، نامعین ایستایی، هیپراستاتیک
ناپایدار ایستابی
سیستم معین استاتیکی
پیچی معین استاتیکی
سازه نامعین استاتیکی، سازه نامعین ایستابی
پیچش نامعین استاتیکی
استاتیک، ایستایی، تعادل شناسی، دانش پایداری نیروها
ایستگاه، مبدا
روش ایستگاه-سال
ثابت، ساکن، سکونی
جبهه ثابت