کشتی مسافربری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماسه دریایی، ماسه ساحلی، ماسه کنار دریا
ترافیک دریایی
گسترش بستر اقیانوس
آبگیر
آب بند یا عایق، آببند، آببندی، آببندی کردن، بوبند، سیفون، قشر جدا کننده
میله آببند
اندود آببندی، پوشش ناتراوا، روکاری، سیل کت یا آب بند، روکاری
درزبندی، روزنهبندی
درزبند، درزگیر
درزگیر
روکاری آسفالتی