تنظیم برنامه، تنظیم برنامه زمانبندی شده، زمانبندی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
الگو
طرحها
برنامه، سامانسازی، طرح
طرح، نقشه
اردوال، پلمه سنگ، سنگ لوح، شیست
شیست واری، شیستی
چکش اسمیت، چکش ضربهای
وزنه و سنگ کالیبراسیون چکش اشمیت
چکش اشمیت
اتوبوس مدرسه
گذرگاه مدرسه