دیرک، شمع، دستک، قطب، میله
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاصله قطبی
اسکلت ستونی
اتومبیل پلیس
افسر پلیس، افسر راهنمایی
گزارش پلیس
کنترل توسط افس راهنمایی، کنترل توسط افسر پلیس، کنترل توسط عامل پلیس، کنترل توسط عامل راهنمایی
جدار چوبی
پرداخت، صیقل، طیقلی کردن، پرداخت کردن
صیقل دادن
سنگ مهره
آلودگی، آلوده کننده