برنامهریزی، طراحی، نقشهکشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برنامهریزی و طراحی
عامل برنامهریزی، عامل طراحی
روش برنامهریزی، روش طراحی
مقیاس برنامهریزی، مقیاس طراحی
متغیر برنامهریزی، متغیر طراحی
ابزار، تجهیزات گرمایش و تهویه، کارخانه، کارگاه، مجموعه دستگاه
آسفالت سرد (مخلوط شده درکارگاه)
اختلاط در کارخانه، آمیختن در کارخانه
اندود، اندود کردن، اندود گچ، پلاستر، روکش، گچ، گچ زنده، گچکاری کردن
اندود
ریخته گری گچی، قالبگیری گچی، قالبگیری گچی، ریختهگری گچی