بیرون از خانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مولفه بیرون از فاز
جوش بد تراز
گرد نبودن
دور افتاده، دور دست
برونزد، برونزدن، بیرونزدگی، پوزه، رخنمودن، رخنمون، روآمدگی
محیط روباز
هوای بیرون
زندگی در هوای آزاد
دهانه بازشوی خارجی
در هوای آزاد
کنج بنا